بلوغ روح
خواهرم بدان که هیچ رنگی زیباتر از سپیدی نیست، رنگ پاکی و سادگی. و من میخواهم مانند نامت پاک و سپید باشی. میدانم با وجود سیاهیهای اطرافت میتوانی سپید بمانی و من آن را ایمان دارم.
میدانم بد زمانهای است، وقتی شایستگی را در سالنهای میس به فروش میگذارند. اما انبوهی علفهای هرز مانع دیدن گلها نمیشود. دخترم بدان هیچ چشمی آنقدر شایستگی ندارد که تو خود را برایش به تماشا بگذاری، این حرفها را برای آن میگویم که بدانی دوستت دارم آنقدر که نمیخواهم شرم نگاهت را به تاراج ببرند، و روحت را به حراج بگذارند. دخترم جهان از نگاه تو میشکفد و تو بالاتر از آنی که لبخندی بهانهی دلبستگیات باشد، فراموش نکن گاهی لبخندی مرز میان خدا و شیطان است، این خطکشیها به دست خود توست و تو آنقدر برای خدا عزیز بودی که اختیار را به دستت دهد که خود انتخاب کنی و نوبت توست که این شایستگیات را ثابت کنی. تو آنقدر بزرگ شدی که نگاههای به کمین نشسته را با محبت اشتباه نگیری. سعی کن خودت را بشناسی که اگر مروارید درونت را یافتی دیگر حاضر نیستی آنرا به هر قیمتی بفروشی.
آنگاه که حجاب درونت، روحت را سیراب کرد و شعاع نورش درخشش پیدا کرد بدان که محبوب خدایی. دخترم، تو ناموس خدایی و رسالت تو حفظ ناموس خداست.
الهام نظامجو